جادوی کهن - جلد اول پارسه به قلم فاطمه سادات هاشمی نسب
پارت سی و پنجم :
آرتان موافق سرش را تکان داد و آرزو قبل از بغل کردن آنزو چشمهایش را بست تا دلش از نگاه خشمگین آن حیوان نلرزد و منصرف نشود. سپس آن حیوان مهربان و خوشبو را در آغوش کشید. گریان سرش را میان یالهای شیر مانندش فرو کرد و زیر لب گفت:
- دیدنت برایم قدر دیدن دنیاهای موازی ارزش دارد. باور کن هرگز فراموشت نمیکنم.
سرش را عقب آورد و نگاهش را به چشمهای آن شیر داد. کَهرُبای نگاهش را که دید فهم
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آنیا
10وایی اگه ایناواقعیت میداشت چی میشد🤩